در اين مقاله، جديدترين نظريه در خصوص ترتيب آيات بررسى شده است. اين نظريه متعلق به علامه طباطبايى است. وى بر اين نظر است كه پيامبر اسلام(ص) ترتيب نزول آيات را توقيف و تاييد فرمودهاند، نه ترتيب موجود آيات را كه در مواردى بر خلاف ترتيب نزول صورت گرفته است; اين موارد را بايد به ذوق و اجتهاد صحابه منسوب ساخت.
اين نظريه بر ادله نيرومندى متكى است. طبق روايات معتبر و مستفيض، پيامبر(ص) و صحابه آغاز و پايان سورههاى تدريجى النزول را هنگامى درمىيافتند كه «بسمله» نازل مىشد. اين نشان مىدهد كه تا سورهاى كامل نمىشده، سوره ديگرى آغاز نمىگرديده است. بر اين اساس بايد آيات سورهها به ترتيب نزول فراهم آمده باشد; نيز برابر روايات معتبر، پيامبر(ص) به على(ع) فرمان داد كه مصحفى را موافق نزول فراهم كند و او نيز چنين كرد. همچنين ملاحظه مضامين سور متحد السياق و دفعى النزول آشكار مىسازد كه بناى نزول سورهها بر اين نبوده كه آيات متحد الموضوع در سوره معينى بيايد; لذا معقول نيست كه پيامبر(ص) جاى آيات را بر خلاف ترتيب نزول تعيين فرمايد.
در اين مقال بحث در اين است كه آيا آيات سورههاى مصحف عثمانى با توقيف و بيان پيامبر اكرم(ص) ترتيب يافته استيا با اجتهاد و ذوق صحابه.
نظريه مشهورى كه از ديرباز در اين خصوص اظهار گرديده اين است كه ترتيب آيات با توقيف پيامبر(ص) بوده است; به اين ترتيب كه هرگاه آياتى بر آن حضرت نازل مىشد، با اشاره جبرئيل جاى آن را در سورهها مشخص مىفرموده، از همين رهگذر، پارهاى از آيات مدنى در سورههاى مكى و پارهاى از آيات مكى در سورههاى مدنى قرار گرفته است. كاتبان مصحف عثمانى نيز كه خود حاضر و ناظر اين جايگذارى بودند، زمانى كه مصحف را جمع و تدوين كردند، آيات را به همان ترتيبى كه از آن حضرت شنيده بودند، در سورهها جاى دادند.
در مقابل نظريه مذكور، برخى از علماى شيعه نظير علامه مجلسى بر اين عقيده بودند كه جايگذارى پارهاى از آيات در مصحف عثمانى به اجتهاد صحابه بوده است. (1) اين نظريه در دوره معاصر از سوى علامه طباطبايى توسعه و اتقان قابل ملاحظهاى يافت و شايستگى آن را پيدا نمود كه جانشين نظريه مشهور پيشين گردد. وى در اين زمينه مىنويسد:
«اين آياتى كه بهطور پراكنده نزول يافته و در سورههايى نهادهشده كه با آنها در مكى و مدنىبودن مجانست ندارند، بر حسب ترتيب نزول در جاى خود نهاده نشدهاند و اين جز به اجتهاد صحابه نبوده است». (2)
بنابر ديدگاه ايشان، پيامبر اسلام(ص) دستور مىفرمود آيات را به همان ترتيبى كه نزول مىيافت، در سوره مربوط جايگذارى كنند. لذا اگر ملاحظه مىشود، آياتى از قرآن، موافق نزول، جايگذارى نگرديده است، بايد آن را به اجتهاد صحابه منتسب ساخت; منتهى اثبات چنين امرى بسيار دشوار است. بنابراين، احتمال اجتهاد صحابه در تغيير جاى آيات چندان قابل اثبات نيست.
نظريه اخير از جهاتى اهميت دارد:
اولا بر صحت اين معنا كه آيات سورههاى مصحف عثمانى از متناسبترين ترتيب برخوردار است، ترديد مىافكند; زيرا بنابر اين نظر، متناسبترين چينش آيات به ترتيب نزول تعلق دارد;
ثانيا اين ادعا را كه بسيارى از سورهها ممزوجى از آيات مكى و مدنى است، مردود مىخواند و آن را جز در يك سوره كه در فاصله هجرت پيامبر(ص) از مكه به مدينه نازل شده، متصور نمىداند;
ثالثا اين مضمون موجود در روايات شيعه را - كه وقتى امام زمان(ع) قيام فرمايد، مصحف امام على(ع) را به جاى مصحف موجود رسميت مىبخشد - (3) مقبول مىنمايد; چون بنابراين نظريه، سبب رسميتدادن آن مصحف، موافق نزول بودن آن است و اين ويژگى به فهم بهتر آيات قرآن مدد مىرساند.
در اين نوشتار سعى بر اين است كه قوت نظريه اخير، نمايان و ضعف نظريه مشهور تبيين شود; لذا نخست ادله توقيفىبودن ترتيب موجود آيات مورد نقد قرار گرفته و سپس ادله توقيفىبودن ترتيب نزول بيان گرديده است.
مهمترين ادله نظريه مشهور به شرح زير بيان مىشود:
سيوطى (849 - 911 ق.) سورههاى متعددى نظير بقره، آلعمران، نساء، اعراف و مؤمنون را كه طبق روايات پيامبر اسلام(ص) آنها را در نماز يا خطبه قرائت فرموده است، برشمرده و افزوده است:
«اين سورهها را آن حضرت در حضور صحابه تلاوت كرده و آنان نيز آنها را به همان ترتيبى كه از آن بزرگوار شنيده بودند; در مصحف آوردهاند.» (4)
اين دسته از روايات هرگز احتمال اجتهاد صحابه را در مقابل توقيف پيامبر اسلام(ص) منتفى نمىسازد; بويژه آنكه برخى از صحابه به چنين اجتهادى در بعضى از موارد دست زدهاند; (5) از اين رو بسا صحابه پس از وفات آن حضرت آياتى را برخلاف ترتيبى كه از او شنيده بودند، جايگذارى كرده باشند.
بنابراين چنانچه در مواردى ثابتشود، جاى پارهاى از آيات برخلاف ترتيب نزول است، نمىتوان آنها رابه رسولخدا(ص) نسبت داد.
بيهقى (384 - 458ق) با توجه به سخن زيدبن ثابت (ت 45ق) كه گفته است: «ما نزد رسول خدا(ص) قرآن را از روى پارههاى پوست تاليف مىكرديم»، نتيجه گرفته است كه هرگاه آياتى بهطور پراكنده نزول مىيافت، با اشاره پيامبر(ص) در سورههايشان مرتب و گردآورى مىشد. (6)
روايت زيد بر نتيجهگيرى بيهقى دلالت ندارد; ولى دلالت آن بر اينكه قرآن در حضور رسول خدا(ص) نوشته و مرتب مىشد، انكارناپذير است; اما هرگز نمىتوان نتيجه گرفت كه زيد آيات سورهها را به همان ترتيبى كه در حضور آن حضرت مرتب مىكرده است، در مصحف عثمانى نيز مرتب ساخته باشد. چهبسا كه در اين مصحف جاى برخى از آيات سورهها را تغيير داده باشد. سخن زيد به هنگام جمع مصحف كه گفت: «چگونه كارى كنم كه رسول خدا(ص) نكرد»، (7) احتمال مذكور را تقويت مىكند. بديهى است كه كراهت زيد از نفس كتابت و تاليف قرآن نبوده; چون خود - چنانكه در همين روايت مورد بحث آمده - در حضور رسول خدا(ص) بدان مىپرداخته است. احتمالا كراهت او با عنايتبه رواياتى كه حاكى از تعلق توقيف آن حضرت به ترتيب نزول است، مربوط به جابجايى پارهاى از آيات سورهها برخلاف توقيف آن بزرگوار بوده است.
قائلان به توقيف با استناد به رواياتى كه به دنبال مىآيد، ادعا مىكنند كه كاتبان مصحف عثمانى، قرآن را به همان ترتيبى كه از پيامبر(ص) شنيدند، مرتب ساختند.
- ابن زبير (1 -73ق) يكى از كاتبان مصحف عثمانى گويد:
«من به عثمانبن عفان گفتم:والذين يتوفون منكم و يذرون ازواجا... (8) را كه ناسخ آيه ديگر (9) است، چرا نوشتيد و وانهاديد؟ گفت: اى برادرزاده! من هيچ آيهاى را از جايش تغيير نمىدهم». (10)
- ابن وهب (125 -197ق) گويد:
«من از مالك (93 - 172ق) شنيدم كه مىگفت: قرآن چنانكه آن را از پيامبر(ص) مىشنيدند، تاليف شد». (11)
بر اين دو روايت ايراداتى وارد است: اولا در روايت ابنزبير پرسش او با پاسخ عثمان موافق نيست; زيرا مناسب بود، عثمان در جواب او كه پرسيد: «چرا اين آيه را نوشتيد و وانهاديد؟» پاسخ مىداد: من هيچ آيهاى را نمىاندازم; نه آنكه پاسخ دهد: «من هيچ آيهاى رااز جايش تغيير نمىدهم». به احتمال قوى پرسش ابنزبير اين بوده است: «چرا اين آيه را (در اينجاى مصحف) نوشتيد و وانهاديد؟» (در حالى كه آن را آيه پيش از آن نسخ كرده و مناسب بود قبل از آن نوشته مىشد) و عثمان پاسخ داده است: «من هيچ آيهاى را (پس از آنكه مصحف نوشته شد) از جايش تغيير نمىدهم».
اين احتمال چند مؤيد دارد: يكى آنكه آيه مذكور يعنى «والذين يتوفون منكم و يذرون ازواجا وصية لازواجهم متاعا الىالحول...» كه منسوخ است، خلاف ترتيب نزول، پس از آيه «والذين يتوفون و يذرون ازواجا يتربصن بانفسهن اربعة اشهر و عشرا...» كه ناسخ است، جايگذارى شده است. مجلسى اين ترتيب نابجا را از جانب كاتبان مصحف مىشمارد. (12)
دوم آنكه عثمان نگفته كه به چه جهت آن آيه را از جايش تغيير نمىدهد; لذا اين تصور كه آن به جهت تبعيت از ترتيبى بوده است كه از پيامبر(ص) شنيده، ناموجه است. احتمالا جهت آن اين بوده است كه آن را پس از كتابت مصحف مشاهده كرده بود; چون آوردهاند، پس از آنكه مصحف را نوشتند - كه از جمله آنان ابنزبير بود - آن را پيش عثمان آوردند. او در آن نگاهى كرد و قدرى اشتباه در آن ديد; لكن وقتى خواستند آن اشتباهات را اصلاح كنند، او نپذيرفت و گفت: «آن را تغيير ندهيد» يا «آن را وانهيد. آن حرامى را حلال و حلالى را حرام نمىكند». (13)
ثانيا سخن مالكبن انس (93 - 172ق) كه يك قرن پس از تاليف مصحف عثمانى مىزيسته است، ارزش نقل تاريخى ندارد و گمانى بيش تلقى نمىشود.
در سه روايت آمده كه پيامبر(ص) جاى آيات سورهها را با اشاره جبرئيل معين مىساخته است. قائلان به توقيفى بودن ترتيب موجود آيات با توجه به آن روايات ادعا مىكنند كه آيات در سورهها با توقيف پيامبر(ص) جايگذارى شده است. آن سه روايتبدين قرار است:
- يزيد فارسى (ت.حدود12ق.) گويد: «ابنعباس (ت.68ق.) برايم نقل كرده، گفت: ...عثمان گفت: گاهى بر رسول خدا(ص) سورههاى (ظ.آيات) چندى نازل مىشد. هرگاه بر آن حضرت چيزى [ از آيات قرآن] نزول مىيافت، برخى از كسانى را كه [براى آن حضرت] كتابت مىكردند، فرامىخواند و مىفرمود: اين آيات را در آن سورهاى بنهيد كه در آن از فلان و بهمان ياد شده است.» (14)
- از سدى (ت.127ق.) و ابنعباس درباره«واتقوا يوما ترجعون فيه الىالله...» (15) نقل شده كه گفتند: اين آخرين آيهاى است كه از قرآن نزول يافت و جبرئيل فرمود: آن را در راس دويست و هشتاد[ سوره] بقره بگذار». (16)
- شهربن حوشب (ت.112ق.) گويد: «عثمانبن ابىالعاص (ت.51ق.) گفت: من نزد رسول خدا(ص) نشسته بودم كه ناگاه روى خود را به سوى آسمان كرد; سپس فرود آورد تا آنجا كه نزديك بود، به زمين برخورد. بار ديگر روى خود را به سوى آسمان كرد و فرمود: [ اكنون] جبرئيل نزدم آمد و مرا فرمان داد كه اين آيه را در اينجاى اين سوره بگذارم: «انالله يامر بالعدل والاحسان...» (نحل/90). (17)
اين روايات سهگانه اشكالات متعددى دارد:
اولا سند هر سه روايت ضعيف است: در سند روايت نخست، يزيد فارسى ضعيف ولينالحديثخوانده شده است. (18) و روايتسدى و ابنعباس نيز مرسل است; يعنى زنجيره راويان تا آن دو ياد نشده است و سند روايتسوم منقطع است. واسطه ميان شهربن حوشب و عثمان - يعنى ابنعباس - ذكر نگرديده است. (19)
ثانيا آن روايات تصحيف و تحريف شدهاند: در روايت نخست، عبارت «و جبرئيل فرمود: آن را در راس دويست و هشتاد (سوره) بقره بگذار» افزوده راويان بعدى است. مؤيد آن اينكه در روايت مسند سدى و ابنعباس آن افزوده نيست. (20) چنين روايتى را علماى درايه «مدرج» مىخوانند، (21) و در روايت دوم، عثمانبن مظعون به عثمانبن ابىالعاص تبديل شده و نيز عبارت «جبرئيل نزدم آمد و مرا فرمان داد كه اين آيه را در اين قسمت از سوره بگذارم». افزوده راويان بعدى است. مؤيد آن اينكه سوره نحل مكى است، حال آنكه عثمانبن ابىالعاص در مدينه اسلام آورد; بنابراين او نمىتواند شاهد نزول آيهاى از آن سوره باشد; بعلاوه در روايتى ديگر كه در همين زمينه رسيده، به جاى او عثمانبن مظعون (ت. 2ق.) آمده است و صحيح نيز همين است; چون او در مكه به اسلام گرويد. (22) آن روايت چنين است:
- شهربن حوشب (ت.112ق.) گويد: «عبداللهبن عباس (ت.68ق) براى ما نقل كرده، گفت: وقتى رسول خدا(ص) در مكه، در حياط خانهاش نشسته بود، ناگاه عثمانبن مظعون گذر كرد و به رسول خدا(ص) پوزخند زد. آن حضرت به او فرمود: آيا نمىنشينى؟ عرض كرد: چرا! آنگاه آن بزرگوار برابر او نشست و با او سخن مىگفت كه ناگاه روى خود را به سوى آسمان كرد و مدتى به آن چشم دوخت; سپس روى خود را كمكم فرود آورد و بر آستانه در بر روى زمين نهاد; آنگاه فرمود: ...هماكنون كه نشسته بودى، فرستاده خداوند، جبرئيل نزدم آمد.[ از رسول خدا(ص)] پرسيدم: (جبرئيل7) به شما چه فرمود؟ پاسخ داد; به من فرمود; (انالله يامر بالعدل والاحسان...». [ عثمان گفت:] آن زمان ايمان در دلم جاى گرفت و دوستدار محمد(ص) شدم». (23)
ثالثا: اين روايات معارض دارد. در برابر روايتسدى و ابنعباس كه آيه«و اتقوا يوما ترجعون فيه الىالله...»را آخرين آيه نازله خواندهاند - و البته همين از سعيدبن جبير و ابوسعيد خدرى نيز روايتشده است -، روايتى از ابنعباس و عمر آيه« يا ايهاالذين آمنوا اتقوا الله و ذروا ما بقى من الربا...» (24) و روايتى از سعيدبن مسيب آيه«يا ايهاالذين آمنوا اذا تداينتم بدين...»و روايتى از امسلمه آيه«فاستجاب لهم ربهم انى لا اضيع عمل عامل منكم من ذكر او انثى...» (25) و روايتى از ابنعباس آيه«و من يقتل مؤمنا متعمدا فجزاوه جهنم...» (26) و روايتى از براءبن عازب آيه«يستفتونك قلالله يفيتكم فىالكلالة...» (27) و روايتى از سدى آيه«فان تولوا فقل حسبىالله...» (28) و روايتى از ابنعباس و ابىبن كعب دو آيه پايانى سوره توبه«لقد جاءكم رسول من انفسكم...» (29) و روايتى از معاويه آيه«فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا...» (30) را آخرين آيه نازل شمرده است. (31)
ناگفته نماند كه بيشتر علماى اسلامى به همان روايت موردبحث گرايش يافتهاند و روايات ديگر را به نحوى توجيه كردهاند. برخى گفتهاند: سه روايت نخست كه در باره آيات سوره بقره است، بيانگر آخرين آيه به طور مطلق و ديگر روايات حاكى از آخرين آيه به طور نسبىاند. روايت چهارم، آخرين آيه در باره زنان و روايت پنجم، آخرين آيه در خصوص حكم قتل مؤمن و روايتششم، آخرين آيه مربوط به مواريث و روايات هفتم و هشتم، آخرين آيات نازله سوره توبه را بيان مىكند. توجيه روايت نهم نيز دشوار خوانده شده است; اما قاضى ابوبكر باقلانى نظر ديگرى دارد. او مىگويد:
«اين قولها هيچيك منسوب به پيامبر(ص) نيست و هر يك با نوعى اجتهاد و غلبه گمان اظهار شده است. احتمال دارد هر كسى آنچه را كه خود براى آخرين بار از پيامبر(ص) شنيده، آخرين آيه تلقى كرده است». (32)
بعلاوه، آيه «و اتقوا يوما ترجعون فيه الىالله...»در سياق آيات قبل از خود است; لذا با عنايتبه اينكه با واو عطف آغاز شده، صلاحيت نزول مستقل به عنوان آخرين آيه نازله را ندارد.
علاوه بر آنچه در باره معارضت روايتسدى و ابنعباس با ديگر روايات ذكر شد، كل روايات سهگانه موردبحثبا روايات ديگرى نيز كه حاكى از توقيفىبودن ترتيب نزول آيات است، تعارض دارد. اين روايات در پى مىآيد.
بنابر ادلهاى كه اينك مىآيد، توقيف پيامبر(ص) به ترتيب نزول تعلق گرفته است; بر اين اساس چنانچه آياتى در سورهها خلاف ترتيب نزول جايگذارى شده باشد، بايد به اجتهاد صحابهاى بوده باشد كه جمع و كتابت مصحف عثمانى را بر عهده داشتهاند.
شايان ذكر است كه بسا هيچ موردى را نتوان يافت كه آيات در سورهها خلاف ترتيب نزول جايگذارى شده باشد; در اين صورت احتمال اجتهاد صحابه در تغيير جاى آيات منتفى خواهد بود.
آوردهاند كه پيامبر(ص) به على(ع) فرمان داد كه قرآن را موافق نزول بنويسد و او نيز چنين كرد. ابو رافع (ت.36ق.)، محمدبن سيرين (ت.110ق.)، امام صادق(ع) و امام باقر(ع) از جمله كسانى هستند كه آن معنا را نقل كردهاند.
- ابو رافع گويد:
«پيامبر(ص) در [زمان] بيماريى كه با آن وفات كرد، به على(ع) فرمود: اين كتاب خداست آن را برگير و على(ع) آن را در جامهاى گرد آورد و به خانهاش برد و وقتى پيامبر(ص) [جان مباركش] برگرفته شد، على(ع) [در خانهاش] نشست و آن را چنانكه خدا نازل كرده بود، فراهم آورد و بدان آگاه بود». (33)
- سالمبن ابى سلمه (ز.136ق.) گويد:
«...امام صادق(ع) فرمود: وقتى على(ع) از گردآورى آن بياسود و آن را نوشت، آن را به ميان مردم آورد و به آنان فرمود: اين كتاب خداست; چنانكه خدا آن را بر محمد(ص) نازل كرد. من آن را در ميان دو لوح گرد آوردهام...» (34)
- محمدبن سيرين (ت.110ق.) گويد:
«خبر يافتم كه ابوبكر على(ع) را ديدار كرد و پرسيد: آيا امارت مرا خوش ندارى؟ پاسخ داد: نه، ولى سوگندى بر خود دادهام كه ردا بر دوش نيندازم مگر براى نماز تا قرآن را فراهم آورم» و افزود: و او آن را بر [وفق] تنزيلش نوشت. اگر بدان كتاب دست مىيافتم، در آن دانش فراوانى بود». (35)
- هم او گويد:
«...على(ع) فرمود: من سوگند ياد كردهام كه پس از وفات پيامبر(ص) ردا بر دوش نگيرم تا آنكه قرآن را چنانكه نازل شد، فراهم آورد». (36)
- و نيز گويد:
«او ناسخ را در پى منسوخ نوشت». (37)
همين وصف ترتيب نزول در باره مصحف امام زمان(ع) كه بواقع همان مصحف امام على(ع) باشد، آمده است.
- جابر (ت.128ق.) گويد:
«امام باقر(ع) فرمود: هرگاه قائم خاندان محمد(ص) قيام كند، خيمههايى برافراشته مىشود، براى كسانى كه به مردم قرآن را چنانكه خداى جل جلاله نازل كرد، مىآموزانند و آن براى آنانكه آن را امروز حفظ كردند، دشوارتر است; زيرا ترتيب آن برخلاف [ترتيب مصحف موجود] است.» (38)
شايان ذكر است، در پارهاى از روايات تصريح شده كه پيامبر(ص) به على(ع) فرمود كه قرآن را همانطور كه نازل شده فراهم كند; لكن در پارهاى ديگر از روايات فقط آمده كه على(ع) قرآن را موافق نزول فراهم كرد; ولى به هر حال توقيف پيامبر(ص) در خصوص تاليف مصحف به ترتيب نزول توسط على(ع) از هر دو دسته روايات بدست مىآيد; زيرا اگر آن بزرگوار چنين توقيفى از پيامبر(ص) در دست نداشت; بعيد بود - و حتى به بيان علامه جعفر مرتضى حق او نبود - كه چنان ترتيبى را در مصحف خويش اعمال كند. (39)
طى رواياتى از فريقين به نقل از ابنمسعود (ت.32ق.) و ابنعباس و امام صادق(ع) آمده است كه پيامبر(ص) و صحابه آن حضرت، اختتام سوره قبل و افتتاح سوره بعد را نمىدانستند چه زمانى است تا آنكه «بسماللهالرحمنالرحيم» نازل مىشد. آنان با نزول اين آيه در مىيافتند، سوره قبل پايان پذيرفته و سوره جديدى آغاز شده است.
- عبداللهبنالحسين (ت.145ق.) گويد:
«عبداللهبن مسعود گفت: ما مرز ميان دو سوره را نمىدانستيم تا آنكه «بسمالله الرحمنالرحيم» نازل مىشد». (40)
- ابوصالح (ت.120ق.) گويد:
«ابنعباس گفت: قرآن پراكنده نازل مىشد; نه سورهسوره... و فاصله ميان يك سوره و سوره ديگر زمانى دانسته مىشد كه «بسماللهالرحمنالرحيم» نزول مىيافت; آنگاه مىدانستند كه اولى پايان پذيرفته و ديگرى آغاز شده است». (41)
قريب آن را سعيدبن جبير (44 - 94ق.) نيز از ابنعباس و صفوان جمال (ز.170ق.) از امام صادق(ع) نقل كرده است. (42)
- علامه طباطبائى در باره اين روايات گويد:
«اين روايات، چنانكه ملاحظه مىشود، دلالت صريح دارد بر اينكه آيات نزد پيامبر(ص) بر حسب ترتيب نزول مرتب بود: مكيها در سوره مكى و مدنيها در سوره مدنى بوده است; مگر سورهاى فرض شود كه پارهاى از آن در مكه و پارهاى ديگر از آن در مدينه نازل شده باشد و اين فرض جز در يك سوره تحقق نمىيابد و آن مستلزم اين است كه اختلاف جاهاى آيات را كه ملاحظه مىكنيم، به اجتهاد صحابه متكى باشد. توضيح اينكه، روايات بسيارى [ در خصوص ] اسباب نزول هست كه دلالت دارد بر اينكه آيات بسيارى در سورههاى مدنى هست كه در مكه نازل شده است و بالعكس و آياتى از قرآن مثلا در اواخر حيات پيامبر(ص) نزول يافته، ولى در سورهاى قرار گرفته كه در اوايل هجرت نازل شده است و در فاصله اين دو زمان سورههاى فراوان ديگرى نزول يافته است; مانند سوره بقره كه در سال اول هجرت نازل شده; ولى در آن آيات ربا هست كه بنابر روايات رسيده، از آخرين آياتى است كه بر پيامبر(ص) نزول يافته است; حتى از عمر نقل شده كه رسول خدا(ص) وفات كرد و براى ما آيات ربا را شرح نداد و در آن «و اتقوا يوما ترجعون فيه الىالله...» است كه نقل شده، آخرين آيهاى است كه از قرآن بر پيامبر(ص) نازل شده. اين آيات كه بهطور پراكنده نزول يافته و در سورههايى نهاده شده كه با آن در مكى و مدنىبودن مجانست ندارند، حسب ترتيب نزول در جاى خود نهاده نشدهاند، و اين جز به اجتهاد صحابه نبوده است». (43)
به فرض اينكه پيامبر اسلام(ص) آياتى را برخلاف ترتيب نزول در سورههايى جايگذارى كرده باشد، فايده عقلائى اين گونه جايگذارى چيزى نيست جز اينكه مضامين واحدى در سوره معينى قرار بگيرد; اما ملاحظه سورههايى كه اتحاد سياقشان حكايت از دفعى بودن نزول آنها دارد و مقايسه مضامين آنها با يكديگر نشان مىدهد كه مضامين واحد در سور متعددى آمده است; بنابراين بناى نزول قرآن بر اين نبوده كه مضامين واحد در سوره مشخصى بيايد; بر اين اساس بر چينش آيات، برخلاف ترتيب نزول فايدهاى مترتب نمىگرديده است; در اين صورت آيا معقول است كه پيامبر(ص) به چنين كارى كه فايدهاى در پى ندارد، دست زده باشد؟
بنابراين عقلائى نيست كه سورهاى ناقص نازل شود و پس از نزول چند سوره ديگر كامل گردد; نظير آن دسته از سورههاى مكى كه ادعا مىشود در آنها آياتى مدنى وجود دارد; يا آياتى نازل شود كه متعلق به سورهاى است كه بعدا نازل خواهد شد; مانند آن گروه از سورههاى مدنى كه گفته مىشود در آنها آياتى مكى نهاده شده است.
علامه جعفر مرتضى در اين زمينه مىنويسد:
«معقول نيست كه نزول سورهاى آغاز شود و آياتى از آن نزول يابد، سپس متوقف شود و دهها سوره جز آن نازل گردد، آنگاه پس از سالها نزول آن سوره دنبال شده، كامل شود; همچنين معقول نيست كه آيهاى يا آياتى نزول يابد و رسولخدا(ص) آن را تنها رها كند تا آنكه سالهايى بگذرد و سورههاى بسيارى نازل شود; سپس آن را در سورهاى كه به تازگى نزول يافته، بنهد. آرى ممكن استبر آن حضرت آيهاى يا آياتى نازل شود و فرمان دهد كه آن را در سورهاى كه قبلا نزول يافته است، بنهد; اما بر اين دليلى نيست، مگر رواياتى كه در يك يا دو مورد از اين قبيل وارد شده است... حتى در اين موارد نيز بايد صحت روايت ثابتشود و شايد چينش مصحف حضرت على(ع) كه بر حسب نزول بوده است، بر صحت اين موارد هم سايهاى از شك بيفكند; چه رسد به اينكه آن از عادت و خوى آن حضرت(ع) باشد; زيرا اگر به آن فرمان مىداد، معنا نداشت كه [على(ع)] قرآن را بر حسب نزول مرتب كند و حق او نيز نبود». (44)
ناگفته نماند، با عنايتبه اينكه روايات اسباب نزول كه به موجب آنها آياتى از سورهها مكى يا مدنى خوانده شدهاند، اغلب قصصى انطباقيافته بر مضامين آيات هستند و اسباب واقعى نزول آيات تلقى نمىشوند و نيز با توجه به اينكه نزديك به تمام سورهها در سياق متحد هستند، بايد قريب به اتفاق سورهها را دفعىالنزول به شمار آورد و بر اين اساس ترتيب آنها را موافق نزول خواند.
آيةالله معرفت در اين خصوص مىنويسد:
«سزاوار است كه از اصل سياق در آيات غافل نبود. آن بر حسب طبيعت اوليهاش حفظ شده است; يعنى ترتيب موجود [آيات] همان ترتيب نزول است; مگر آنكه با دليلى خلاف آن ثابتشود و آن جز مواردى اندك ثابت نمىگردد...». (45)
شايان ذكر است، امكان اجتهاد صحابه و فراهمكردن ترتيبى در آيات خلاف نزول، تنها در سورههاى تدريجىالنزول وجود دارد; زيرا طبيعى است كه هر دسته از آيات اين سورهها كه به طور جدا نازل مىشد، واحد مستقلى را تشكيل دهد; بطوريكه از لحاظ سياق با آياتى كه قبل يا بعد از آن نازل شده، ارتباط و اتصال نداشته باشد و امكان آن را فراهم سازد كه بر روى نوشتافزار جداگانهاى نوشته شود و سرانجام به ترتيب دلخواه صحابه مرتب گردد; بنابراين بسا بتوان هر واحد مستقل از آيات سورههاى تدريجىالنزول را با توجه به مواضع انقطاع سياق آن از ديگر واحدهاى آن سورهها تميز داد. ملاحظه اين امر در قرآن نشان مىدهد كه تعداد اين سورهها بسيار اندك است.
نظريه جديد مبنى بر توقيفىبودن ترتيب نزول و اجتهادىبودن ترتيب آندسته از آياتى كه احتمالا در مصحف موجود، موافق نزول مرتب نشدهاند، ممكن است پرسشهاى چندى را به ميان آورد كه پرداختن به آن مجال ديگرى مىطلبد; لكن پاسخ به يكى از آنها در اينجا ضرورى به نظر مىرسد و آن اين است كه آيا تحريف قرآن جز اين است كه بشر در آن دستبرد و راه تغيير در آن هموار شود؟ بر اين اساس، آيا پذيرش اينكه آياتى از سورهها خلاف توقيف پيامبر(ص) و به اجتهاد صحابه ترتيب يافته، به معناى قبول راهيافتن تحريف در قرآن نيست؟
پاسخ اين است كه البته با تعريف تحريف قرآن به اينكه آن هرگونه دستبردن و دگرگونى در آن است، جابجايى واحدهاى مستقلالنزول سورهها نيز مشمول تحريف خواهد بود; لكن با چنين تعريفى هرگز نمىتوان منكر تحريف قرآن شد; زيرا اولا هيچيك از ادله بطلان تحريف قرآن چنين شمولى ندارد كه راهيافتن هر نوع تغييرى در قرآن را ابطال سازد; (46) ثانيا اين تعريف مستلزم آن است كه اختلافات رسمالخطى و قرائى را نيز كه بىترديد به دستبشر در قرآن راه يافته، تحريف خواند، حال آنكه آنها تحريف قرآن خوانده نشده است; بنابراين، چنين تعريفى نه مدلل و مستفاد از ادله عدم تحريف است، نه مانع مواردى است كه تحريف قرآن قلمداد نشده است.
تعريف مدلل و مانعى كه در ميان دانشمندان علوم قرآن معروف و مشهور است، بدين قرار است: تحريف قرآن تغييرى چون تبديل و زيادت و نقصان كلماتى از قرآن است كه موجب دگرگونى معنا و زوال اوصاف بنيادى قرآن نظير اعجاز، هدايت، حقانيت و ذكريتشود. (47) اين تعريف هم مدلل و مطابق ادله عدم تحريف مثل آيات تحدى و حفظ و روايات ترغيب به قرآن و عرضه احاديثبر آن است و هم تغييرات رسمالخطى و قرائى را شامل نمىشود. بر اساس اين تعريف جابجايى واحدهاى مستقلالنزول سورهها به لحاظ آنكه در معنا تغييرى پديد نمىآورد و اوصاف بنيادى قرآن را زايل نمىسازد، تحريف خوانده نمىشود.
علامه طباطبايى در اين خصوص مىنويسد:
«روايات رسيده از امير مؤمنان(ع) و امامان ديگر: كه فرزندان آن حضرتاند، دلالت دارند بر اينكه آنچه در دست مردم است، همان قرآنى است كه از نزد خداى سبحان نازل شده است; هرچند آن با مصحفى كه على(ع) تاليف كرد، متفاوت باشد و او را در تاليف [ قرآن] در زمان ابوبكر و عثمان مشاركت نداده باشند. سخن ايشان به شيعيان خود كه قرائت كنيد، همانطور كه مردم قرائت مىكنند، در اين باره است، و مقتضاى اين روايات آن است كه اگر قرآن رايج ميان مردم در چيزى با آنچه على(ع) تاليف كرد، مخالف باشد، در ترتيب سورهها يا در ترتيب پارهاى از آيات است كه اختلال ترتيب آنها در معنايشان هيچ تاثيرى ندارد...». (48)
از ديرباز نظر بيشتر دانشمندان اسلامى بر توقيفىبودن ترتيب موجود آيات و نظر شمارى از آنان بر اجتهادىبودن آن بوده است. در ميان طرفداران اجتهادىبودن ترتيب آيات جديدترين نظر متعلق به علامه طباطبايى است كه قائل است:
توقيف پيامبر اسلام(ص) به ترتيب نزول آيات تعلق گرفته است; لذا چنانچه آياتى در سورهها خلاف ترتيب نزول مرتب شده باشند، جز به اجتهاد صحابه نبوده است. نظر نخستبه لحاظ آنكه به رواياتى ضعيف و محرف و متعارض و مجمل متكى است، قابل دفاع نيست; لكن نظر اخير به جهت ابتنا بر تاييد عقلى و روايات معتبر و فراوانى كه در خصوص فرمان پيامبر(ص) به امام على(ع) در باره تاليف مصحف به ترتيب نزول يا نزول بسمله به نشانه پايان سوره قبل و آغاز سوره بعد رسيده است، شايستگى آن را دارد كه جانشين نظر نخست گردد.
پذيرش نظر اخير هرگز مستلزم قبول راهيافتن تحريف در قرآن نيست; چون تحريف قرآن صرفا تغييرى است كه به دگرگونى معناى آيات و زوال اوصاف بنيادى قرآن بيانجامد، حال آنكه تغيير ترتيب آيات اين نتايج و لوازم را ندارد.
1. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج89،ط 2، بيروت، مؤسسةالوفاء،1403 ق، ص67.
2. محمدحسين طباطبايى، الميزان، ج 12، بىچا، قم، منشورات جماعةالمدرسين فىالحوزةالعلمية، بىتا،ص 128.
3. محمدباقر مجلسى، پيشين43 و 88.
4. عبدالرحمن سيوطى، الاتقان، ج 1، ط 2، بيروت، دارالكتبالعلميه 1411ق، ص133.
5. مرتضى عسكرى، معالمالمدرستين، ج 2، ط 2، تهران، مؤسسةالبعثه، 1408ق، ص186 و 191 و 202.
6. عبدالرحمن سيوطى، پيشين126.
7. عبداللهبن ابى داود سجستانى; المصاحف، ط 1، بيروت، دارالكتبالعلمية، 1405ق، ص13.
8. بقره (2)، 240.
9. عبدالرحمن سيوطى; پيشين133.
10. همان 135.
11. محمد باقر مجلسى، پيشين،ج89، ص67.
12. جعفر مرتضى عاملى، حقائق هامة حولالقرآنالكريم، ط 1، قم، جماعةالمدرسين فى الحوزةالعلميه، 1410، ص 201.
13. محمدبن جرير طبرى; جامعالبيان فى تاويل آىالقرآن، ج 1، ط 1، دارالكتبالعلميه، 1412ق. ص 71 و عبداللهبن ابى داود سجستانى; پيشين39.
14. بقره (2)، 281
15. فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبيان فى تفسيرالقرآن، ط 2، بيروت، دارالمعرفة 1408ق، 2 - 1/676.
16. عبدالرحمن سيوطى; پيشين.
17. قاسمبن سلام، فضائلالقرآن، ط 1، بيروت، دارالكتبالعلميه، 1411ق، ص 158.
18. اين مطلب از مقايسه سند آن روايتبا سند روايت ديگرى كه در همين زمينه رسيده، دريافت مىشود.
19. محمدبن جرير طبرى، ج3، پيشين ص 115.
20. صبحى صالح، علومالحديث و مصطلحه، ط 5، قم، منشوراتالرضى،1363ش، ص 260.
21. احمدبن علىبن حجر عسقلانى، الاصابة فى تمييزالصحابة، ط 1، مصر، مطبعةالسعاده، 1328ق، ذيل همان نامها.
22. علىبن احمد واحدى، اسبابالنزول، بىچا، بيروت، دارالكتبالعلميه، بىتا، ص189 و محمدباقر مجلسى; پيشين، ج 18، ص269.
23.بقره (2)، 278
24. بقره (2)، 282
25. آل عمران(3)، 195
26. نساء (4)،63
27. نساء (4)،176
28. توبه (9)،129
29. توبه (9)، 128 و129
30. كهف (18)، 110
31. عبدالرحمن سيوطى، پيشين 1/55 -59 و محمدبن عبدالله زركشى; البرهان فى علومالقرآن، ط 1، بيروت، دارالفكر، 1408ق، 1/266/268 و محمد عبدالعظيم زرقانى، مناهلالعرفان فى علومالقرآن، ج 1، بىچا، القاهره، دارالكتابالمصرى، بىتا، ص96 - 100.
32. همان.
33. محمدبن علىبن شهر آشوب مازندرانى، مناقب آل ابى طالب، بىچا، بىجا، المطبعةالعلمية، بىتا، 1/266 و 2/41 و محمد باقر مجلسى; پيشين، ج89 ص 51 و ج 40 ص 155.
34. محمدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج 4، بىچا، تهران، دفتر نشر فرهنگ اهل بيت7، بىتا، ص443.
35. عبيداللهبنعبدالله حسكانى، شواهدالتنزيل لقواعدالتفضيل فى الآياتالنازلة فى اهلالبيت7، ج1، ط1، تهران، وزارةالثقافةوالارشادالاسلامى1411ق، ص38.
36. احمدبن يحيى بلاذرى، انسابالاشراف، ج 1، ط 1، بيروت، منشوراتالاعلمى للمطبوعات، 1394ق، ص587.
37. عبيداللهبن عبدالله حسكانى، پيشين.
38. محمد باقر مجلسى، پيشين، ج 52، ص339.
39. جعفر مرتضى عاملى، پيشين،143 - 144.
40. علىبن احمد واحدى، پيشين، 10.
41. احمدبن واضح يعقوبى، تاريخاليعقوبى، ج 2، بىچا، بيروت، دارصادر، بىتا، ص 34.
42. علىبن احمد واحدى، پيشين و ميرزا حسين نورى; مستدركالوسائل، ج 4، بىچا، بيروت، مؤسسة آلالبيت7، بىتا، ص 165 و166.
43. محمدحسين طباطبائى، پيشين. 3
44. جعفر مرتضى عاملى، پيشين،143 - 144.
45. محمدهادى معرفت، التمهيد فى علومالقرآن، ج 1، ط 1، قم، مؤسسةالنشرالاسلامىالتابعة لجماعةالمدرسين فىالحوزةالعلميه 1312ق، ص 280.
46. محمدحسين طباطبايى، پيشين، ج 12، ص106 - 108.
47. همان و ابوالقاسم خوئى، البيان فى تفسيرالقرآن، ط 5، بيروت، دارالزهراء 1408ق،197 - 200 و216 و 222 -223.
48. محمدحسين طباطبايى، پيشين، ص 108.